ᴜɴᴅᴇʀ ᴛʜᴇ Qᴜᴇᴇɴꜱ ꜱʜᴀᴅᴏᴡ{𝟸}
قبل از شروع این قسمت فصل قبل رو بخونین
𝙿𝚊𝚛𝚝{𝟸}
«رونا از دفتر یه چند تا عکس از صحنه ی تصادف برام فرستادن..از دوربینای محلیه»
بدو بدو پیشش نشست
«ببینم»
رمز کامپیوترو وارد کرد و وارد صفحه شد
«اینو ببین..»
رو عکس زوم کرد..
«دقیقا با فاصله ی ۱۰ متری از تصادف تو..توی این تاکسیه..»
زومو بیشتر کرد
«دقیقا این یارو چرا باید از صحنه ی تصادف با دوربین عکاسی عکس بگیره؟ اونم مدل opl56..زیر و بمشو در اوردن..یه مدل دوربین به شدت کمیابه..یه بالا دستیا معمولا بهشون دسترسی دارن..حالا فکر میکنی..یه ادم رندوم تو تاکسی ای که دقیقا ۵ دقیقه قبل از تصادف تو محل پارک کرده و با دوربین منتظر بوده..یه ادم نرماله؟..»
«این دقیقا چیزیه که دنبالش بودم..وقتی میگم کار کنین همین انتظارو دارم!..آمار یارو رو در اوردن؟»
«اره اره..حتی یه دفعه واست عکسای هوانگ هیونجین رو اورد..یادته؟..»
«وایسا..همونی که..میگفتم خیلی خوب عکس گرفته نه؟..»
«اره احتمالا از اول با یه برنامه ای خودشو کشیده این سمت..»
«عکسارو چاپ کن..فیلمم ۳ جا سیو کن که گم نشه..اون یارو رو هم من پیدا میکنم..»
«رونا مگه بچه بازیه پیداش کنی؟..»
«اره هست..ادمشو دارم»
————
سه ساعتی گذشته بود..
که هیونجین پیش فلیکس نشست..
«یه سری اطلاعات ناشناس واسم ایمیل شده..
راجب عکاس مشکوکیه که نزدیک تصادف رونا با یه دوربین مخصوص داشته عکس میگرفته…هرکی هست رد طرفم زده..میخوام برم بالا سرش ببینم چیزی میدونی یا نه..»
«منم میام..»
«نه..»
«گفتم منم میام»
…………………
چوبو رو زمین میکشید..
صداش تو کل انباری پخش میشد..
لرزه به بدنش افتاده بود..
اینا کدوم عوضیایی بودن..؟
هیچوقت لو نرفته بود
پس این چیه..
«پس جرعت کردی خواهر منو بکشی نه؟…»
_______
#استری_کیدز #چان #لینو #چانگبین #هیونجین #هان #فلیکس #سونگمین #جونگین
𝙿𝚊𝚛𝚝{𝟸}
«رونا از دفتر یه چند تا عکس از صحنه ی تصادف برام فرستادن..از دوربینای محلیه»
بدو بدو پیشش نشست
«ببینم»
رمز کامپیوترو وارد کرد و وارد صفحه شد
«اینو ببین..»
رو عکس زوم کرد..
«دقیقا با فاصله ی ۱۰ متری از تصادف تو..توی این تاکسیه..»
زومو بیشتر کرد
«دقیقا این یارو چرا باید از صحنه ی تصادف با دوربین عکاسی عکس بگیره؟ اونم مدل opl56..زیر و بمشو در اوردن..یه مدل دوربین به شدت کمیابه..یه بالا دستیا معمولا بهشون دسترسی دارن..حالا فکر میکنی..یه ادم رندوم تو تاکسی ای که دقیقا ۵ دقیقه قبل از تصادف تو محل پارک کرده و با دوربین منتظر بوده..یه ادم نرماله؟..»
«این دقیقا چیزیه که دنبالش بودم..وقتی میگم کار کنین همین انتظارو دارم!..آمار یارو رو در اوردن؟»
«اره اره..حتی یه دفعه واست عکسای هوانگ هیونجین رو اورد..یادته؟..»
«وایسا..همونی که..میگفتم خیلی خوب عکس گرفته نه؟..»
«اره احتمالا از اول با یه برنامه ای خودشو کشیده این سمت..»
«عکسارو چاپ کن..فیلمم ۳ جا سیو کن که گم نشه..اون یارو رو هم من پیدا میکنم..»
«رونا مگه بچه بازیه پیداش کنی؟..»
«اره هست..ادمشو دارم»
————
سه ساعتی گذشته بود..
که هیونجین پیش فلیکس نشست..
«یه سری اطلاعات ناشناس واسم ایمیل شده..
راجب عکاس مشکوکیه که نزدیک تصادف رونا با یه دوربین مخصوص داشته عکس میگرفته…هرکی هست رد طرفم زده..میخوام برم بالا سرش ببینم چیزی میدونی یا نه..»
«منم میام..»
«نه..»
«گفتم منم میام»
…………………
چوبو رو زمین میکشید..
صداش تو کل انباری پخش میشد..
لرزه به بدنش افتاده بود..
اینا کدوم عوضیایی بودن..؟
هیچوقت لو نرفته بود
پس این چیه..
«پس جرعت کردی خواهر منو بکشی نه؟…»
_______
#استری_کیدز #چان #لینو #چانگبین #هیونجین #هان #فلیکس #سونگمین #جونگین
- ۴.۸k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط